امام صادق علیه السلام :
لا وَاللّهِ لا یَقبَلُ اللّهُ شَیئا مِن طاعَتِهِ عَلَى الإصرارِ عَلى شَیءٍ مِن مَعاصیهِ ؛
امام صادق علیه السلام فرمودند: به خدا قسم که خداوند هیچ طاعتى را چنانچه با اصرار
بر چیزى از نافرمانى و معصیت او همراه باشد، نمی پذیرد.
الکافی : ج 2 ، ص 288 ، ح 3 (میزان الحکمة : ج 3 ، ص 2129
| |
سه فضیلت ویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت
| |
سه فضیلت پیامبر در قبل از بعثت جلوهای ویژه دارد. هر چند فضایل آن حضرت فراوان است، اما این سه فضیلت بیشتر در سیرهی آن حضرت مشاهده میشود.
1) عقل پیامبر آن حضرت دارای عقل کامل بودند و این فضیلت باعث میشد در بین متکبّران و قلدران آن زمان، جایگاهی ویژه داشته باشد. از اینرو، با بعثت آن حضرت، مقابلهی آنان با پیامبر بسیار مشکل بود و برای اینکه او را از ابلاغ رسالت خود منحرف سازند، پیشنهادهای متعددی به او نمودند. به او میگفتند: ما نمیتوانیم از پرستش و اعتقاد به بتهای خویش دست برداریم. بنابراین، ای محمد! از تو میخواهیم که بتان ما را تحقیر نکنی. مفسران فلسفه و شأن نزول سورهی کافرون را در این قضیه دانستهاند.[1] حتی پیشنهاد کردند ما خدای تو را برای مدّت محدودی میپرستیم، تو نیز یکی دو سال بتهای ما را پرستش کن. از اینرو قرآن فرمود: «بِسمِاللهِالرّحْمنِالرّحیمِ، قُلْ یا أیُّهَا الْکافِرونَ، لاأعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لاأنتُمْ عابِدُونَ ما أعْبُدُ...»؛[2] بگو ای گروه کافران! من آنچه شما میپرستید و عبادت میکنید را نمیپرستم و شما نیز پرستش کنندهی آنچه من میپرستم و عبادت میکنم نیستید. گاه از در مسالمت با او وارد میشدند و پیشنهاد میکردند که بیا با هم مدارا و سازش کنیم. اگر تو میخواهی ریاست کنی، تو شایستگی و لیاقت ریاست بر عرب را داری؛ ما ریاست قبایل عرب را به تو میسپاریم. اگر پول و مال و ثروت میخواهی، تو شایستگی آن را داری؛ که تو را ثروتمند و غنی سازیم. اگر همسر میخواهی، بهترین دختران عرب را به ازدواج تو در میآوریم؛ اما بتان ما را نفی نکن و دم از خدای یگانه نزن. بگذار ما به پرستش بتان مشغول باشیم.[3] بر اساس استدلال و شایستگیهای پیامبر6، او را محق و لایق ریاست و حکومت عرب میدانستند. تنها مشکل اعراب بر سر مسائل «توحید و اعتقاد به آخرت(معاد)» بود. پیامبر6 فلاح و رستگاری ایشان را در اعتقاد به وحدانیت پروردگار میدانست و با شعار «قُولُوا لا إلهَ الا اللهُ تَفْلِحُوا» آنان را از پرستش بتان خودساخته، برحذر میداشت.
2) عفت و پاکدامنی دیگر فضیلت پیامبر6، عصمت، عفّت و پاکدامنی او در جامعهای بود که در منجلاب فساد و تباهی و گناه غرق بودند و این فضیلت از بالاترین معجزات شخصیتی آن حضرت به شمار میآید که اگر دلایل برگزیده شدن او به پیامبری آخرالزمان را از سیرهنویسان و مورخان و تحلیلگران تاریخ جویا شویم، قطعاً به این مهم اشاره خواهند داشت که شخصیت آن حضرت علیرغم آن همه فساد و تباهی رنگ و تأثیری از آن جامعه نگرفت. با مثالی ساده و عامیانه معجزهی اخلاقی آن حضرت را میتوان درک نمود. اگر حوضی، پر از آب آلوده باشد و لیوان آبی زلال و پاکیزه بگوید من در این حوض سرازیر میشوم اما رنگ و بوی آب این حوض را به خود نخواهم گرفت و علاوه بر این قادر خواهم بود آب آلودهی این حوض را نیز مانند خود زلال و پاکیزه گردانم، شما با شنیدن این ادعای لیوان و یا استکان آب، آن را غیر ممکن میدانید. میگویید این کاری نشدنی است؛ درحالی که نمونهی این ماجرا با بعثت آن حضرت محقق شد. آن بزرگوار به تنهایی در آن محیط آلوده از گناه و فساد نه تنها رنگ و بویی از فساد و آلودگی آنان به خود نگرفت، بلکه با معجزهی آن حضرت و تحمل سختیها در برابر مشکلات، رفتهرفته آلودگیها کمتر و کمتر شد. آن حضرت تا سن 25 سالگی ازدواج نکرده بود و این جای شگفتی است که در جامعهی پر از فساد و بیعفتی، جوانی «عَزَب» هیچ اهل هوی و هوس و شهوترانی نباشد و تاکنون هیچ دشمنی مانند پاپ که چند وقت قبل علیه آن حضرت مطالبی خلاف واقع گفت، بیان نکرده است و نتوانستهاند چنین بگویند که پیامبراکرم6 از نظر عفّت و عصمت در آن زمان ضربهای خورده است و این فضیلت عصمت و عفّت آن حضرت، نسبت به دیگر فضایل ایشان بالاتر است.
3) گذشت و ایثار نمونهای از تحوّل فضای اجتماعی اعراب را در صحابهی آن حضرت میتوان مشاهده نمود. پیامبر6 در طی دو سه سال، به تنهایی توانست بخشی از جامعهی آلودهی مکه را تطهیر نماید و اصحاب خود را چنان تربیت نماید که الگویی برای همهی بشریت باشند و در مقابل قلدران زمان ایستادگی کنند. سیرهنویسان نقل کردهاند: روزی پیامبر 6 در حال عبور از یکی از کوچههای مدینه بودند که دیدند خانواده ابوایوب انصاری[4] وسط کوچه زیراندازی گسترده و بر آن نشستهاند. پیامبر اکرم6 با تعجب از ابوایوب پرسیدند: چرا درون خانه نمیروید و در خانه بنشینید؟! ابوایوب گفت: خانوادهای به عنوان مهاجرت از مکه به مدینه آمدهاند و اینجا مسلمان شدهاند. آنها خانه نداشتند. دیدم اگر آنها بیخانه باشند و من در خانه بمانم پس ایثار، گذشت، فداکاری و مردانگی کجاست؟ خانهی خود را در اختیار آنان گذاشتم و خود و خانوادهام فعلاً در کوچه زندگی میکنیم! تحولی که پیامبر6 در جامعهی عرب بهوجود آوردند، کار را به جایی رسانید که در جنگ احد وقتی مشک آبی را برای مجروحان عطشان آن غزوه بردند، اوّلی گفت: برادرم از من تشنهتر است، اول او را سیراب کنید. به سراغ دومی که رفتند او نیز اشاره به عطش فرد سوم نمود و این ماجرا تا نفر هفتم تکرار شد. وقتی سقا به نفر هفتم رسید، از عطش و جراحات از دنیا رفته بود. بازگشت که به نفر ششمی آب دهد، او نیز به شهادت رسیده بود و به همین ترتیب در پی ایثار، هر هفت نفر با لب تشنه به شهادت رسیدند. با این همه تحول، یک دغدغهای پیامبر 6 را رنجیدهخاطر میساخت و این نکته را به آنان هشدار میداد که ای مسلمانان! خیلی خوب است که اکنون این چنین قانون مواسات در بین شما حکمفرماست و فرهنگ ایثار و شهادت بر جامعهی شما حاکم است و با همین روحیه توانستید 84 جنگ را در مقابله با دشمنان اسلام با سربلندی و پیروزی پشت سر بگذارید و اینچنین ایمانی در دلهای شما رسوخ نمود و راسخ شده است، اما من از آن نگرانم که از مسلمانی شما ظاهر و عنوانی باقی بماند و قادر به حفظ این روحیه نباشید و دشمنان بر شما مسلّط شوند. پیامبر6 نبی بودند و قبل از بعثت خود، به دین اسلام عمل میکردند. از اینرو، برنامههای عبادی خویش را در غار حرا با راز و نیاز به درگاه پروردگار دنبال مینمودند و در این برنامهی عبادی که با ریاضتهایی همراه بود، در آن اواخر امیرالمؤمنین هم، همراه پیامبر بودند. چنانکه امیرالمؤمنین% میفرماید: من صدای ملک وحی را میشنیدم. وحی را استشمام میکردم. پیامبر اکرم6 فرمودند:آنچه من میبینم تو هم میبینی و آنچه میشنوم تو نیز میشنوی[5]
[1]) ابن هشام، السیرة النبویة، القسم الاول، ص265 [2]) کافرون(9)/3-1: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، بگو ای کافران، آنچه میپرستید نمیپرستم. و آنچه میپرستم شما نمیپرستید.» [3]) همان [4]) کسی که مهمانداری آن حضرت را به عهده گرفت. [5]) نهجالبلاغه، خطبه 234 قاصعه
| |
::: هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع میباشد. ::: دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیة الله العظمى مظاهری مدّ ظلّه العالى آدرس دفتر: اصفهان – خیابان عبد الرزاق – کوی شهید بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486 Web:www.almazaheri.ir Email:info@almazaheri.ir تلفن و دورنگار : 4463671 -0311 ::: |
|
بسم الله الرحمن الرحیم قال رب اشرح لی صدری ویسر لی امری واحلل عقدة من لسانی
یفقهوا قولی شخصی خدمت امام حسین «علیه السلام»رسید، وی گفت:«یابن رسول الله عظنی بکلمتین، ای پسر رسول خدا ، مرا موعظهکنید که کوتاه باشد و در زندگی سرمشق من باشد.»امام حسین «علیه السلام» فرمودند:«من حاول امراً بمعصیة
الله فهو افوت لما یرجو واسرع لما یحذر» کسی که بخواهد
چیزی را از راه گناه به دست بیاورد قطعاً نا امید خواهد شد
وازآن چه می ترسد دچارش می شود وبه مطلوب خود نخواهد
رسید.» بنابر این اگر کسی بخواهد به وسیله گناه به شوکت،مال،شخصیت
وریاست برسد قطعاً پیروز نخواهد شد.زیرا گناه بی راهه است
وانسان را به مطلوب خود نمی رساند
این روایت شواهد قرآنی و تاریخی بسیار دارد ، افرادی که در طول
تاریخ خواسته اند از طریق گناه به اهداف خود برسند نه تنها از آن
دور شده اند بلکه بدبخت نیز شده اند. قرآن در این باره می فرماید:«یا ایها الناس انما بغیکم علی انفسکم
متاع الحیوة الدنیا ثم الینا مرجعکم فننبئکم بما کنتم تعملون
(یونس/23)- ای مردم ظلم شما در زندگی دنیوی وهم در آخرت
دست وپا گیر شما خواهد بود و چه ها بر سر شما خواهد آورد». منظور این است که اگر کسی از راه گناه بخواهد به مقصود خود
برسد ظلم و معصیتش دست و پا گیر خواهد شد و موجب بدبختی او
می شود و در جایی دیگر می فرماید: این ظلم نه فقط دست وپا گیر
تو خواهد شد بلکه فرزندان تو را هم تحت تأثیر قرار می دهد ، پس
که از آینده فرزندان خود می ترسند باید مراقب اعمال خود باشند
«ولیقولوا قولاً سدیدا » باید در گفتار و رفتارشان راه را بیابند
(نساء/9). برای درک بهتر این مطلب بهتر است یک شاهد تاریخی از واقعه
کربلا بیان شود.هنگامی که امام حسین «علیه السلام» به کربلا
رسیدند ابن زیاد وارد کوفه شد.وی عمر سعد را فرا خواند
وگفت :حسین بن علی وارد کربلا شده است ونزدیک دروازه کوفه
می باشد.باید به آن مکان بروی و حسین بن علی را تسلیم کنی یا
اورا بکشی و پاداش این عمل تو استانداری ری خواهد بود. عمر سعد،امام حسین«علیه السلام»،یزید و ابن زیاد را می شناخت،
تعجب کرد و با خود اندیشید که مگر می شود با حسین بن علی
مقابله کرد؟،اما نتوانست جواب منفی بدهد. یک شب از ابن زیاد
خواست تا فکر کند . از پسر و خدمتکارش نقل شده است که آن شب
تلاطم عجیبی در عمر سعد وجود داشت ومرتب با خود این زمزمه
را می کرد :کربلا رفتن وکشتن امام حسین،حکومت ری را به
ارمغان می آورد و نرفتن به کربلا از دست دادن حکومت ری و
بدست آوردن رضایت زهرا و رضایت خدا وبهشت را در پی خواهد
داشت
از اول شب تا صبح در خانه راه می رفت وبا خود فکر می کرد .
وبالاخره تصمیم شیطانی خود را گرفت «رفتن به کربلا ، کشتن امام
حسین و دست یافتن به حکومت ری » با خود می اندیشید که در روزگار پیری توبه خواهم کرد تا هم دنیا
و هم آخرت خود را بدست آورم.
عمر سعد وارد کربلا شد،در روزهای نخستین با امام حسین «علیه
السلام» جلسه داشت . جاذبه امام حسین «علیه السلام»او را
مجذوب خود کرده بود سر انجام بین حکومت ری وکشتن امام
حسین«علیه السلام» کشتن آن حضرت را انتخاب کرد . امام حسین«علیه السلام»فرمودند : بمان واگر برای مال وریاست
آمده ای،من به تو تمول دنیوی خواهم بخشید. اما عمر سعد
نپذیرفت.شب تاسوعا بود امام حسین«علیه السلام» عصبانی شدند و
فرمودند : امیدوارم از گندم ری نخوری ، یعنی تو به حکومت
نمی رسی. عمر سعد با تمسخر جواب داد اگر از گندمش نخوریم از
جویش می خوریم،و پس از آن در روز عاشورا برای اینکه
حکومتش در ری قطعی شود حاضر شد آن جنایات شیطانی واقعه
کربلا را به نام خود ثبت کند.! بعد از واقعه کربلا و فرستادن اسیران و سر شهیدان به شام،عمر
سعد به کوفه آمد . به گفته ابن زیاد- آن هنگام که بحران تمام شد-
عمر سعد نزد ابن زیاد رفت تا با اجازه وی به ایران برود . ابن
زیاد گفت شنیده ام در کربلا با حسین بن علی گفتگو داشته ای وشبها
جلسه بر پا می کرده ای . عمر سعد جواب داد : شما از من خواستید
حسین بن علی را بکشم و بحران را تمام کنم،این کار را انجام داده
ام. ابن زیاد پاسخ داد : تو با دشمن سر وکار وگفتگو داشته
ای .عمر سعد گفت :من آن جنایت عجیب – کشتن امام حسین (ع)-
را انجام داده ام و حال آمده ام تا به اجازه شما به ری بروم. ابن زیاد
گفت : حکومت نامه ات کجاست؟ عمر سعد آن را به ابن زیاد داد.
ابن زیاد آن راپاره کرد وگفت از این جا برو و دستور داد باپس
گردنی اورا بیرون کنند .«خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران
المبین»(حج/11).
عمر سعد گفت : دنیا وآخرتمان از بین رفت و این همان بد بختی
آشکار است و مرتب این آیه را زمزمه می کرد تا دیوانه شد. همسر
وفرزندانش اورا شماتت می کردند – همسر وی خواهرمختار و زن
خوبی بود – بیرون از خانه بچه ها به طرفش سنگ پرتاب
می کردند و مردم مسخره اش می کردند .بالاخره وی گوشه نشین
شد و ومرتب آیه« خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین »
را زمزمه می کرد.
پس از این وقایع مختار قیام کرد و با قیام خود دل شیعیان را شاد
نمود.وی کسانی را که در واقعه کربلا بر امام حسین«علیه السلام»
شوریده بودند یکی پس از دیگری کشت . در روزهای اول قیام
مختار، زن عمر سعد-خواهر مختار- از برادرش مختار امان نامه
ای برای عمر سعد گرفته بود تا لشکریان مختار کاری با او نداشته
باشند . مختار پس از نوشتن امان نامه از کار خود پشیمان شد.
عمر سعد گاهی در جلسه مختار حاضر می شد و مختار تا اورا
می دید رنگ از رخسارش می پرید و دیگر نمی توانست سخنی
بگوید. مختار روزی که عمر سعد به جلسه او آمد دستور داد تا پسر های
وی را میان دیدگان عمر سعد سر ببرند . مختار رو به عمر سعد
کرد وگفت: آیا خوب است. عمر سعد جواب داد: خیلی سخت است.
مختار گفت : اگر سخت است چرا علی اکبر حسین را به شهادت
رساندی؟چرا دستور دادی طفل شیر خوار ابی عبد الله را تیر
بزنند؟بعد از این واقعه مختار به دو نفر از افراد خود گفت : من امان
نامه ای به عمر سعد داده ام. سراغ او بروید امان نامه را ببینید و
عمر سعد را توجیه کنید و سپس سر اورا در رختخواب ببرید.
افسران پیش عمر سعد رفتند وبه وی گفتند : مختار با تو کار دارد .
وی گفت: من امان نامه دارم. امان نامه را از او گرفتند در امان نامه
مختار نوشته بود: عمر سعد در امان است «مالم یُحدث حدثاً» دو
افسر به عمر سعد گفتند این جمله دو معنا دارد ، یکی معنای کنایی
است منظور آن که تا شورش نکنی در امان هستی ، یکی معنای
ظاهری است منظور آن که تا حدثی از تو سر نزند،در امان هستی
عمر سعد گفت معنای دوم اشتباه است و منظور همان معنای اول
است. آن دو افسر گفتند: ما نمی دانیم و در این کشمکش منظور دوم
اتفاق افتاد.سپس سر عمر سعد را در رختخواب بریدند وپیش مختار
بردند. مختار بسیار خوشحال شد که توانسته بود یکی از دشمنان
اصلی امام حسین«علیه السلام» را از بین ببرد. رو به افراد جلسه
کرد وگفت: رفقا این سر به جای سر بریده ابی عبد الله که مقابل
ابن زیاد گذاشتند.
حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» به عمر سعد فرموده بود:
امیدوارم از گندم ری نخوری و در رختخواب خود سر بریده
شوی .این جمله علاوه بر این که یک نفرین است،یک پیغام است و
زنگ خطری برای عمر سعد می باشد. که گمان نکن با کشتن من
می توانی به ریاست ری برسی بلکه در رختخواب خود سربریده
می شوی .
این واقعه تاریخی جمله «من حاول امرأ بمعصیة الله فهو افوت لما
یرجو واسرع لما یحذر»را برای ما مملوس تر می سازد. که عمر
سعد به مطلوب خود نرسید و از آن چه می ترسید دچارش
شد.فرزندانش را در مقابل دیدگانش سر بریدند، خودش را هم سر
بریدند. بنابراین بدانید که دست یافتن به امور بوسیله گناه،زرق وبرقی بیش
نیست وهمه سراب است.قرآن می فرماید : آب نما دیده ای، آن
کسانی که از راه گناه بخواهند به جایی برسند ممکن است یک آب
نما یک زرق و برق باشد.اما پایه ندارد وبالاخره بد بختی است و نه
تنها دست و پا گیر خود انسان بلکه دست و پا گیر فرزندان او نیز
می شود. «ولیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریةً ضعافاً »(نساء/9). ای کسانی که از پی فرزندان خود هراسانید و نمی خواهید فقیر باشند
وخواستار تأمین آینده آن ها هستید. تقوا پیشه کنید.از بی راهه نمی
توانید آینده فرزندان خود را تأمین کنید. انسان از بی راهه به هدف خود نمی رسد.کسی به هدف خود می
رسد که در راه راست باشد «اهدنا الصراط المستقیم» اگر راه
راست باشد انسان به سعادت می رسد ، راه گناه بی راهه است. پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» بارها یک خط می کشیدند
و می فرمودند : این خط مستقیم راه سعادت است بعد در کنار
آن،خط های کج فراوانی می کشیدند ومی فرمودند: هر راهی که به
غیر خدا از راه مستقیم بروید بی راهه است و هر قدمی که بردارید
شما را از راه راست و سعادت دور می سازد . جوانان باید توجه داشته باشند که حق خود را به وسیله گناه نمی
توانند بگیرند.صداقت،صفا و صمیمیت داشته باشید. انسان بوسیله
نفاق ، تظاهر، دورویی و بی صفایی به حق خود نمی رسد.
کشور بحرین در سده های نخستین اسلام جزو ایران به شمار می
رفت. زمانی که مسلمانان ایران را فتح کردند،بحرین به تصرف آن
ها درآمد. حکومت بحرین به دست خالد بن ولید بود. وی انسانی
بی دین ، نانجیب، پول پرست و قصی القلب اما شجاع بود و ظلم
بسیاری در بحرین کرد . مردم هر چه از او به مرکز خلافت یعنی
مدینه شکایت می کردند،خلیفه اهمیتی نمی داد. به خاطر این که در
جریان ثقیفه بنی ساعده وی خدمت بسیاری به مخالفان امیرالمومنین
علی بن ابی طالب«علیه السلام» کرده بود.
پس از آن که اعتراضات وشکایت های مردم در مورد آزار و اذیت
خالد پاسخ داده نشد،یکی از پیرمردهای بحرین گفت : من می توانم
خالد را از حکومت عزل کنم وبرای انجام این کار یک بارشتر
طلا، نقره ودینار نیاز دارم. صبح روز بعد تعدادی از مردم در
بازار مشغول جمع آوری طلا ، نقره ودینار شدند. زن ها زیور آلات
خود ومردان سرمایه خود را دادند.پیرمرد همراه شتر راهی مدینه
شد.شتر را در مقابل در مسجد رسول الله خواباند.عمر در مسجد بر
فراز منبر بود .پیرمرد به عمر گفت: من پیرمردی هستم که مدتی
دیگر زنده نخواهم ماند وبرای گفتن مطلب مهمی پیش تو آمده ام :
خالدبن ولید پول های فراوانی از بیت المال را نزد من جمع آوری
کرده است.اگر من بمیرم باید پاسخ گو باشم به همین خاطر این پول
وطلاها را نزد تو آوردم وآمده ام بگویم که او حاکم ظالمی است.
عمر بسیار تعجب کرد ودستور داد تا منزلی برای او تهیه کنند وطلا
وپول ها پیش خود پیرمرد بماند. پیرمرد می خواست از راه گناه به اهداف خود دست یابد وخالد را از
حکومت عزل کند.در همان زمان خالد نزد عمر آمد. عمر به او
گفت: این پیرمرد پول هایی را که از بیت المال نزد او جمع کرده ای
این جا آورده است.خالد علاوه بر آن که انسانی بی باک بود،بسیار
زرنگ هم بود. به پیرمرد گفت: من دو بار نزد تو داشتم آن بار
دیگر کجاست ؟پیرمرد گفت: تو تنها همین یک بار را نزد من
داشتی.خالد رو به عمر کرد وگفت : من دو بار داشته ام واین پیرمرد
یک بار را از من دزدیده است.عمر گفت: دزد که از دزد
بدزدد،دزد است.دستور داد تا اورا تازیانه بزنند. پیرمرد نتوانست تحمل کند و تمام وقایع را توضیح داد. عمر گفت:
باتوجه به عمل تو مشخص می شود که طومار های شما بی جاست و
خالد انسان بسیار خوبی است و شما انسان های دروغگو و متقلّبی
هستید . خالد ابن ولید که از این عمل مردم بحرین بسیار ناراحت بود به
حکومت خود بازگشت وظلم های بسیار زیادی بیش از پیش در حق
مردم بحرین روا داشت......
|
|
- جمعه 27 رجب سال 60 ق:
درخواست بیعت از سوى ولید حاکم مدینه
- شنبه 28 رجب سال 60 ق:
ملاقات دوم بین ولید و امام حسین علیه السلام
- شب یکشنبه 28 رجب سال 60 ق:
بیرون رفتن امام علیه السلام از مدینه
- شب جمعه 3 شعبان سال 60 ق:
ورود به مکّه
- شعبان، رمضان، شوال، ذى قعده و ذى الحجه تا روز هشتم سال 60 ق یعنى چهار ماه و پنج
روز:
اقامت در مکّه
- چهارشنبه 10 رمضان سال 60 ق:
رسیدن اولین نامه هاى کوفیان به امام علیه السلام
- دوشنبه 15 رمضان سال 60 ق:
بیرون رفتن مسلم از مکّه
- سه شنبه 5 شوال سال 60 ق:
ورود مسلم به کوفه
- سه شنبه 8 ذى حجه سال 60 ق:
شهادت مسلم
- سه شنبه 8 ذى حجه سال 60 ق:
خروج امام علیه السلام از مکّه
- جمعه سوم محرم سال 61 ق:
رسیدن امام علیه السلام به سرزمین کربلا
- جمعه سوم محرم سال 61 ق:
ورود عمر بن سعد به کربلا
- از سوم تا ششم محرم الحرام سال 61 ق:
سامان دهى سپاه از سوى عمر بن سعد و گفتگوهاى او با امام( علیه السلام)
- سه شنبه 7 محرم 61 ق:
ممانعت سپاه امام علیه السلام از دسترسى به آب
- پنج شنبه 9 محرم سال 61 ق:
حمله ابتدایى بر سپاه امام علیه السلام
- جمعه 10 محرم سال 61 ق:
واقعه عاشورا
- بعد از ظهر روز شنبه 11 محرم سال 61 ق:
کوچ اسیران از سرزمین کربلا
توضیح:
این جدول از مقاله اى با نام «البعد الزمنى فى الثورة الحسینیه» برگرفته شده که توسط آقاى
احمد القاضى نگاشته شده و در شماره دوّم مجله رسالة الحسین علیه السلام چاپ شده
است.
منبع:http://qa.nahad.ir/showarticle.aspx?id=392