حس عجیبی ست وقتی خدا مرا با شب های تاریک می سنجد بی هیچ ستاره ای حس غریبی ست وقتی مرا با خود به اوج قله ها می برد وانگاه با تلنگری به د ره ی ناباوری ها رهایم می کند و وقتی خشمگین رو به او می پرسم : چرا؟ او به من لبخند می زند این یعنی فراموشت نکرده ام چون به تو مشغولم!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
حس عجیبی ست
وقتی خدا مرا با شب های تاریک می سنجد
بی هیچ ستاره ای
حس غریبی ست وقتی
مرا با خود به اوج قله ها می برد
وانگاه
با تلنگری
به د ره ی
ناباوری ها رهایم می کند
و وقتی
خشمگین
رو به او می پرسم : چرا؟
او به من
لبخند می زند
این یعنی
فراموشت نکرده ام
چون
به تو مشغولم!